فرنتسه روزنامه را باز کرد و آنچه را که خبرنگار نوشته بود شروع به خواندن کرد … : فرانسسیکا که او را فرنتسه می نامند ناگهان زندگی طبیعی خانوادگیش به هم ریخت. زیرا پدرش ، یوهانس شغل حسابدار اش را از دست دادو از شرکتی که خود از موسسین آن بود اخراج شد…
آدمها و گربهها عملآ شبیه به هم هستند، اما البته نه آنقدر شبیه که در هر حالتی با آنها مانند گربه رفتار شود.این زیباترین چیز در وجود آنهاست. وقتی فلیس خرخر میکرد، آدمها قشنگ ترین کلمات محبتآمیز را بر زبان میآوردند. به او غذا میدادند. به پشت دراز میکشید، تا شکم او را بخارانند و نوازشش کنند.
همان کاری که مادرش میکرد. هیچ گربه دیگری اینطور او را نوازش نکرده بود. آدمها به دوستی با او علاقه نشان میدادند.